دست نوشته های یک ناشناس با ذهنی آشفته

دلنوشته هایم و روزمره هایم در بلاگفا که بیشترشون رو حذف کرد

دست نوشته های یک ناشناس با ذهنی آشفته

دلنوشته هایم و روزمره هایم در بلاگفا که بیشترشون رو حذف کرد

سومین روز تابستان سال شصت و یک در روزهای داغ جنوب بود که ((داوود)) شدم...من شیفتگی ام را به تابستان ، داغ ، شرجی و ((تیر)) از همان روزها دارم! (قلم)) از ابتدای زادنم با من ماند...عاشق عکس و عکاسی بودم اما مسیر زندگی ام عوش شد ... بزرگ تر که شدم وسعت دیدنی هایم به خبرنگاری رسید و امروز سردبیر روزنامه را با طعم خوشمزه ی (( ورزشی)) صرف می کنم! اینجا همان جاییست که قلم می زنم تمام آن هایی را که "باید" نگاشتن را می نویسم! از آنجا که کیفیت نظرها را بر کمیتشان ارجح می دانم, در کلبه ی تی به ره تنها نظرها و کامنت ها را تائید عمومی نخواهم کرد!

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

دور و برم می‌بینم که سعی می‌کنند خودشون نباشند! یعنی میخوان نشون بدن یه جور دیگه هستند و یه جور دیگه فکر می‌کنند و ... ! اگه این دسته رو یه شب تو یه مهمونی یا برای مدت محدودی ببینی، شاید موفق بشن و خود واقعی‌شون رو مخفی کنند؛ ولی اگه بخوان تو جایی مثل محل کار یا دانشگاه که هر روز میآن و هر روز با هم هستن و با هم غذا می‌خورن و ...، ریا کنند و خودشون نباشن، خیلی زود دستشون رو میشه! متأسفانه از این جور آدمها تو جامعه‌مون زیادند!وقتی صحبت از ریا و ریاکاری میشه، شاید بیشتر به یاد کسانی بیفتیم که با ژست دینمداری روزی خودشون رو به دست میآرن و کاسبی راه انداختند؛ ولی ریا به اشکال مختلف تو جامعه ریشه داره ... مثلاً همکاری داریم که مدعیه اگه هر شب مطالعه نکنه خوابش نمیبره، ولی وقتی صحبت می‌کنه متوجه میشی آخرین کتابی که خونده کتابهای درسی دانشگاهش بوده و از ادبیات کلامی و تته پته کردنهاش می‌فهمی ادای اهل کتاب بودن رو در میآره! این جماعت کم هم نیستند؛ باید کمی دقت کنیم تا دونه دونه‌شون رو ببینیم؛ آدمهایی که خودشون نیستند و نمای بیرونی‌شون جعلیه و با اون چیزی که دورن وجودشونه کاملاً متفاوته! برام چیزی که جالبه اینه که غالب این جماعت ریاکار خنگند! اینقدر از اینها کلمات و کارهای متناقض دیدم و تعجب کردم که قابل شمارش نیست ... امروز یه چیزی میگه ... یه هفته بعد نقضش میکنه .... امروز میگه "اینقدر از این آدمهای بی‌فرهنگی که موقع رانندگی کمربند ایمنی نمی‌بندند بدم میآد!" چند روز بعد در حال رانندگی در جهت عکس یه خیابون یکطرفه می‌بینیش! راستش آدم هم نمی‌دونه باهاشون چه برخوردی کنه ... به روشون بیآره که تو همونی که این رو میگفتی یا اینکه بی‌خیال بشه ... ولی فکر کنم هر چی بیشتر ازشون دور باشیم راحت‌تریم!

 

 

حالا اگــر هــزار بـار دیگر هــم

" یآ مـُـقـَـلـِـب الـقــُـلــوب و الـاَبـصـآر "

بخـوانــم ،

وقتــی تـدبیر مــَن لیل و نهــار را بـی تــو گــذراندن است ؛

هیــچ سالــی " نــو " نخواهــد شُــد ...

 

 

 

داوود نوشت:

بهار انگار حیای باز شدن  شکوفه دارد!حیای فاش شدن راز قشنگی دارد! لپ هایش گل می اندازند و دست هایش یخ میزند و تنش گرم...بهار را می شود دوست داشت..عین دخترها ریز ریز می خندد! قانون دلبری را خوب بلد است،اصلا بچه ی خوبیست بهار !

  • ۹۵/۰۲/۱۹
  • ناشناس بی نام

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی